حس غريب زندگي




Tuesday, September 25, 2007

این روزها خیلی‌ها از بابت ایرانی بودنشان شرمنده‌اند و خیلی‌ها از بابت رفتار و گفتارِ ریس‌جمهورِ ایران!

در تمام بخش‌های حتی کوتاهِ خبریِ همهء شبکه‌های محلی و ملیِ دنیا، و البته نه ایران ، حداقل یک‌بار چهرهء کریه جنون را نشان می‌دهند و زیرنویس‌ می‌گذارد ریس‌جمهور ایران!
دیروز در طول نمایش شرم‌آورِ احمدی‌نژاد چندین‌بار از فرطِ خشم تلویزیون را خاموش کردم!
من از بابت ایرانی بودنم شرمنده نیستم ، نبوده‌ام و نخواهم بود . احمدی‌نژاد را ریس جمهور ایران نمی‌دانم ولی امیدوارم تمام کسانی که این دیوانه را از سر لجبازی ،شوخی یا ساده‌انگاری به این‌جا رساندند احساس شرم کنند و شرمنده بمانند.

برای من و بسیاری دیگر چون من اما شب‌های بی‌خوابی می‌ماند و خواب‌هایِ پرکابوس .
مبارک آنهایی باشد که می‌خواستند کار را به اینجا بکشانند. که بالاخره صدای یکی در بیاید. صدا در آمد:
ضجه‌های دخترانی که نمی‌خواستند به خاطر رنگِ حجابِ اجباریشان دستگیر شوند .
فریادِ دانشجویانی که نمی‌خواستند ریس جمهورِ نمایشی خودش را زیادی جدی بگیرد.
صدای مردمی که نمی‌خواستند برای نفت و بنزینی که سر سفره‌هایشان وعده داده‌شده بود، پولِ خونشان را بپردازند.
اعتراض زنانی که نمی‌خواستند تساویِ حقوقشان با تعداد شب‌هایی که شوهرشان قرارست با آنها بگذراند تعیین شود.
و نوشته‌های روشنفکران داخلی و خارجی که به هر دری زدند تا این هیولا نیمه خفته به بند کشیده شود و کار به جایزه گذاشتن برای سرش نکشد.
مبارک باشد ، صدایی نمانده‌است .
فقر ، گرانی ، اعتیاد ، استیصال ، اتهام‌هایِ واهی ، حسینِ شریعتمداری ،تعهدنامه ، تهدید، سعیدِ مرتضوی ، سلولِ انفرادی ، اعتراف‌هایِ اجباری ، هوچیگری ، حسینِ درخشان ، بلوا و آشوب ، اعدام ، وثیقه‌هایِ میلیاردی ، لایحه‌های مجلس با مهرورزی و عدالت ماموریت خود را به پایان رساندند.

مبارکتان باشد .بالاخره صدای همه دنیا در‌آمد . نمی‌شود که دست روی دست گذاشت و همین‌طور نشست و تماشا کرد! باید کاری کرد. حالا بقیه خواهند آمد و ما را نجات ‌خواهند داد !
ته‌مانده های امید هم دارد از دست می‌رود. شمارش معکوس...

شب‌های بی‌خوابی می‌ماند و خواب‌هایِ پرکابوس ...



........................................................................................

Friday, September 14, 2007

اخبار شرعی:
ماهِ مبارک رمضان آغاز شده‌است و خلق محترمِ خداوند به دعا و عبادت و تسویه حساب و اندوختن ثواب اخروی سخت مشغول!
از ماهِ رمضان که به گمان من به همان اندازه مبارک است که ماه‌های دیگر هستند یا حداقل مي‌توانند باشند ؛ دو چیز را دوست دارم یا شاید بهتر باشد بگویم دوست داشتم : راستش نمي‌دانم به لطف روزگار آیا اصلاً هنوز مظاهر ماهِ رمضان به حساب مي‌آیند یا نه ؛ اما به هر حال برای من ماه رمضان دعایِ افطارِ شجریان است و اذانِ موذن‌زادهء اردبیلي.
دعای شجریان است که به آن گوشِ جان و دل بسپاری و در لذت و عظمت‌ش در سرخیِ غروب گم شوی. که به یادت بیاورد که به حال خود نمانی . که پرده‌های جانت را بنوازد و بیدارت کند...
و اذان موذن‌زاده است که صدایِ نجابت و صمیمیت است .مثل این‌ که درون یک موزهء مقدس هستی و صدایی را گوش می کنی که دیگر نیست. صدایِ گذشته‌های معصوم و حزنِ معصومیتِ گم‌شده. صدایی که خداوند را از جان و دل می‌خواند . صدایی که خدا را باور دارد.
دلم برای دمِ غروبِ رمضانِ تنگ شده. نه برایِ رمضان. نه برایِ ایران. نه برایِ رمضانِ ایران. نه برایِ دروغ و ریا؛ نه برای کلاه گذاستن سرِ خدا؛ نه برایِ معامله کردن با خدا ؛ نه برای فریبِ خلق خدا.
برایِ آن لحظهء حضور ...



اخبار ترافیکی:
ظرف دو روز گذشته عبور و مرور اینجانبه از خیابان مازیار منجر به دو فقره سقوطِ مهلک در چاله و منتهی به سر در آوردن از چاه انتهای دیگرِ آن: ایران گردیده است.

لازم به ذکر است دوست شریف این‌جانبه ، جناب آقای مازیار مده ظله العالی که چندماهی پس از من خاک ایران را به قصد کانادا ترک نمودند ، در حال حاضر به میمنت و مبارکی در حالِ بستن بار سفرِ به ایران به قصد بازدید می باشند. برای ایشان از درگاه خداوند متعال سفری به غایت خوش ،آسوده و پربار خواهانیم ؛ از جانب بنده نایب الزیارة قربة عندالله! اجر عالي مستدام...



........................................................................................

Home