حس غريب زندگي |
Saturday, October 28, 2006
● قابل توجه مساقرین محترم سانفرانسیسکو و کلیه علاقه مندان به هرنوع سفر به سانفرانسیکو
........................................................................................ساعت Artmis 2:54 AM Thursday, August 10, 2006
● يك دفعه يادم افتاد به اون سال ، سوم دبيرستان و دهه فجر و ما كه قرار بود كلاس مون رو تزيين كنيم. و عكس هايي كه از آرشيو مجله هاي دوران انقلاب خانواده هامون كش رفتيم و بريديم و به ترتيب تاريخ ، دور كلاس روي ديوار چسبونده بوديم .
بدون هيچ تزئين و توضيحى , و اون آيه قرآن كه با مكافات با گچ آبى بالاى تخته مثلا خوشنويسى كردم ! بچه ها يادتونه؟ مژگان يادته؟ " ان الله لايغيرو ما بقوم حتي يغيرو ما بانفسهم ." ساعت Artmis 1:09 AM
● هاجر برام يك آفلاين جالب گذاشته :
........................................................................................"در يك نظر سنجي از مردم دنيا سوالي پرسيده شد و نتيجه جالبي به دست آمد از اين قرار : سوال : نظر خودتون رو راجع به راه حل كمبود غذا در ساير كشورها صادقانه بيان كنيد؟ و كسي جوابي نداد چون: در آفريقا كسي نمي دانست غذا يعني چه؟ در آسيا كسي نمي دانست نظر يعني چه؟ در اروپاي شرقي كسي نمي دانست صادقانه يعني چه؟ در اروپاي غربي كسي نمي دانست كمبود يعني چه؟ در آمريكا كسي نمي دانست ساير كشورها يعني چه؟" و البته واضح و مبرهن است كه اينجانب با هرگونه Stereotyping مخالف هستم و سعي مي كنم حتي الامكان از اين امر خودداري بورزم! ساعت Artmis 12:51 AM Tuesday, May 09, 2006
● یک آیه قرآن هست که میگه : « به خدا توکل میکنم و به این کفایت میکنم که خداوند وکیل من باشد .»
........................................................................................خیلی حال میده ها ! بعضي اوقات اصلاً لازم هم هست ؛ خدایی داشته باشی که «خدا» باشه و بهش وکالت تام بِدی ، و خیالت راحت باشه که طرف حسابت خودِ خودشه . ساعت Artmis 1:19 AM Tuesday, March 21, 2006
● بابا برام نوشته:
........................................................................................«آرتمیس جان دوباره شد نوروز آمد از ره بهارِ جان افروز عید نوروز و نو بهاران ، باد بر و تو و همسرت رضا، پیروز» عید همگیتون مبارک باشه: بهارتان پاینده ، خندهتان فزاینده خوشحالم که اکبر گنجی دربند نیست و سال نو رو پیش خانوادهاش شروع میکنه ؛ برای خانوادهاش خوشحالم ؛ و برای خودش و برای خودم! مثل اینکه من هم امسال بعد از سه سال برگشتم و یک لحظه رو پیش عزیزانیم گذروندم که ازشون دورم. امسال سال خوبیه : سالِ آزادی ؛ از بهارش پیداست . ساعت Artmis 7:20 PM Monday, January 02, 2006
● ديروز روز اول سالی يه دروغ ساده گفتم ! دروغ دروغه ، ساده و خالدار نداره ! خب دروغگو که نباشی دروغت آبکی از آب در میآد ، اما شايد درستتر باشه به جای دروغ ساده بگم دروغِ دوزاری! بیخودکی ، الکی ، سر هيچی ! نه اين غلطه ؛ سر هيچی نبود ؛ خير سرم فکر کردم برای اين که يه آدم زخمی و شکننده رو که دوستش دارم و خوشحال ديدنش خوشحالم میکنه ، بيخودی و سر هيچی به کلنجار نکشونم ، يه موضوع کوچيک و کاملاً بیاهميت رو که در واقع هيچ ارزش اطلاعاتی هم نداشت ازش پنهون کردم .
........................................................................................دروغگو که نباشی دروغِ آبکیت سيل میشه و از آسمون سرت خراب میشه ! اين حقِ حقته ! حتی بيشترش ، اما حق دورو بری هایِ معصومت نيست که به خاطر گناهِ تو ، ناچار بشن باد و بارون و طوفان رو تحمل کنند. حال خوشی ندارم . به قول مازيار از خودم دورم ! ارتباطم با خودم قطعه ! شايدم زيادی در جريانه... به قول رضا محبتم به اون دوستم هم بيخودی و به هدر رفتهاست ! چون با پنهونکردن حقيقت و واقعيت ساده نمیشه و نبايد دلِ کسی رو خوش نگه داشت. اون هم منی که هميشه و هميشه از خودم و از همه کس حقيقت و واقعيت رو طلب می کنم. تمام و کمال . بي کم و کاست . بي رحم و مراعات . چرا و چطور میشه که به کسی که بيش از همه به روبرو شدن با حقيقت نياز داره ، دل میسوزونم و خودم را در ميان اون و واقعيت قرار میدم تا باهاش روبرو نشه که مبادا يک وقت خاطرش آزرده بشه و بعد بدتر و سختتر برنجه و آسيب ببينه و بدتر از اون فکر کنه دوستي که اين همه دوستش داره هم بهش دروغ میگه! رضا راست میگه استحماق کردن به همون بدی تحميق شدنه ! حتی از اون هم بدتره! وای به من ... حالِ بدی دارم ! شب تا صبح بارون می باريد و من چشمهامو بسته بودم و به تصوير کج و معوجِ خودم پشت پلک هام خيره شده بودم ! باز بقول مازيار «صداهه» تا صبح توی گوشم بود! من اصلاً چيکارهام که فيلتر بشم و بشينم سر راهِ برخوردِ آدمها با دنيا ! خيلی کارِ پستيه ! به طرز شرمآوری نوکر صفتانهاست ! و تهوع آور ! صدای پایِ ترس خيلی توش شنيده می شه ! و اين خودش وحشتناک ترش می کنه ! چقدر ضعفهایِ گم توي پيچ و خم های آدم پيدا میشه! چقدر چاله چوله توی پس کوچههای متروک روح آدم پيدا می شه ! مثل شهردار محترم تهران خيلی خودشو تحويل میگيره ، گير میده به چهار تا خيابونِ بالای شهر ، مدام زير و روش میکنه ، آب و جاروش میکنه ، صاف و صوفش می کنه ، چراغونیش می کنه ،عطر و گلابش می زنه میذاره جلویِ خودش و بقيه ، غرق تماشاش میشه. بعدشم ناغافل جوّ می گيرتش و خيالات برش می داره و فکر می کنه کارش خيلی درست شده و ديگه مو لایِ درزش نمی ره با خود خداوند خط ارتباط مستقيم بهم زده! اون هم چه کسی ! زرشک ! ادعای مهرورزی و آزادیطلبيش منو کشته و اون وقت همجين ساده و بیشرمانه آزادیِ چندين نفر ، اون هم نه هر چند نفری ، رو خيلی راحت لگد مال میکنه و سادهترین حقشونو هم ازشون می گيره و میشينه اونجا واسه خودش نشخوار میکنه که از فرطِ آزادگي و شفافيتطلبی و درستکاری ممکنه از دست بره! حال بدی دارم . از ديشب تا حالا توی کوچه پس کوچه های خودم پرسه زدم! بوی تعفنِ ترس میآد ، ترسهای گم و ناپيدا ! من که هميشه فکر می کردم سر نترسی دارم؛ که ترس هام رو خوب شناختم و مهار کردم ؛ از ترس کدوم سايهء پنهان اين بازی نا خودآگاهِ فريب رو شروع کردم ؟ فريب دروغ بزرگی ه . مخصوصاً اگه اسم محبت رو روی خودش بذاره ! من که هميشه سعی کردم با هر که بيش تر دوست دارم بیرحمانه صادق باشم ! کجای کار غافل شدم؟چه بيشرمانه! چگونه اين دوستم را دوست داشتم ؟ ! کجای کار از دوست داشتن خودم سر باز زدم؟ کجا از خودم جا موندم ؟! سنگينیِ بدی رویِ شونه هام دارم ! سردمه ! گونه هام میسوزه ! دستش درست ! از واقعيتم سيلیِ سختی خوردم! خوشا سرخيِ سيليِ حقيقت که ردپای نوازشِ شيطان را از گونهات بزدايد. ساعت Artmis 8:37 AM Sunday, January 01, 2006
● دوستی از ايران نوشته کوتاه پائين رو برام آفلاين گذاشته ، قشنگه :
........................................................................................« خدا رو دوست دارم چون حرفهای آدمو send to all نمیکنه ؛ خدا رو دوست دارم چون ID ش هميشه روشنه ؛ خدا رو دوست دارم چون هيچکس رو ignore نمی کنه. خدا رو دوست دارم. » اين هم نيايش مدرن متاثر از Instant Messenger! ساعت Artmis 12:58 AM
|