حس غريب زندگي |
Wednesday, August 27, 2003
● ديشب تا سحر بوي باران مي آمد.
........................................................................................پنجره را به رويش گشودم خوابيدم و خواب هاي آبي ديدم. آسمان اما تا خود صبح چشم به هم نگذاشت. رعد و برق با هم دعوا داشتند. رعد بي صدا مي غريد و برق را از كوره بدر مي كرد. ساعت Artmis 2:43 AM
|