حس غريب زندگي




Friday, January 11, 2013


چقدر سکوت دارم برای گفتن ! چقدر قصه برای نگفتن ! چقدر غصه برای سرودن ! ولش کن خیلی نباید سخت بگیری ... صبور باش صفحه سفید که جلوت باشه دست و دریچه دلت وا میشه . یاد سررسیدهای خالی و قلم های شیدا به خیر !



ننوشتن کار من نیست . در تمام عمرِ با سوادیم هیچوقت انقدر از نوشتن دور نبودم و نموندم .مدتهاست که سرم می خاره ! کلمات توی مغزم تلنبار شده اند ؛ گوشهام گرفته ! مدام نفس هام توی راه گلوم گیر می کنه ، انگشت هام مثل آدم حلبی جیر چیر می کنند ؛ خوابهام آشفته و پر همهمه اند . کسی مدام توی سکوتم حرف می زند ، شعر می گوید ، ترانه می خواند . می خوام شروع کنم به نوشتن . بی سر و صدا و هیاهو ! واسه دل خودم ! همین جا ؛ بی جنجال ، بی ادعا .




........................................................................................

Home